بعد از کمی تامل رفتم پیشش اونقدرسردرگم بودم که یادم نیست سلام کردم یا نه! بعدش اون من رو به پدر و مادرش معرفیکرد و پدر و مادرم هم کنار اونا بودن... ازشون پرسیدم چرا این جا هستن و گفتن که...
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
پیوندهای روزانه
آمار سایت